صدای تنهایی
|
||||||||||||||||
سالگرد ازدواج سالگرد ازدواجمان بود . فکر نمیکردم که یادش باشه. داشت توی زیر زمین خونه کار میکرد . مغرب شد با همان لباس خاکی و گچی رفت بیرون و با دشته گل و شیرینی برگشت. گفتم :تو اینطوری با این سر ووضع رفتی شیرینی فروشی؟ گفت آره مگه اشکالی داره؟سالگرد ازدواجمونه!نباید شیرینی و گل می گرفتم؟! گفتم : وقتای دیگه اگه خط اتوی لباست می شکست حاضر نبودی بری بیرون! گفت آره اما اگه می خواستم لباس عوض کنم شیرینی فروشی تعطیل می شد. راوی: همسر شهید سید محمد مرتضی نژاد
نظرات شما عزیزان: محمد
ساعت16:56---8 مهر 1393
امیدوارم در لحظه لحظه زندگیمون از سیره شهدا استفاده کنیم تا عاقبت بخیر بشیم
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شعر و ادب و آدرس tinaryvang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
||||||||||||||||
|